نگین عبدالهی پور- تاریخ سیاست خارجی در غالب کشورها، یا تاریخ آنچه روابط بین الملل خوانده می شود با متغیرهای اقتصادی گره خورده است. یعنی اگرچه میل به افزودن بر قلمرو، یا جهان گستری در سیاست خارجی کشورهای مختلف و به خصوص امپراتوری ها حضور داشته ، اما گویا غایت اصلی انتفاع اقتصادی بوده است. طبیعی است که کشورها بخواهند اراده خود را بر کشورهای دیگر تحمیل کنند، اما انگیزه پس پشت این اراده این بوده که ثروت بیشتری را وارد کشور خود کنند. البته در کنار متغیرهای اقتصادی می توان به متغیرهای فرهنگی هم اشاره کرد. اینکه کشوری بخواهد ایدئولوژی مورد نظر خود را صادر یا جهان گستر کند اما همین متغیرهای فرهنگی هم ارتباط وثیقی با اقتصاد دارند. اگر به تاریخ استعمار نگاه کنیم، به عنوان خشن ترین شکل مواجهه با دیگر کشورها می بینیم که همواره پای منابع و ثروت ها در میان بوده است. وقتی نام کمپانی هندشرقی رو می شنویم، که در هر روایتی از تاریخ استعمارگری انگلستان وجود دارد، بالفصله ذهن مان می رود سراغ این تبادالت اقتصادی و اینکه همواره بین کشورهای قدرتمند و شرکت هایشان در زمینه چپاول کشورهای دیگر رابطه محکمی وجود داشته است. هدف این بوده که یا به زور، یا ازطریق قراردادهایی نابرابر منابع کشورهای دیگر را در اختیار بگیرند. در جهان امروز اگرچه استعمارگری دیگر در ظاهر وجود ندارد و از نظم سیاسی متفاوتی صحبت می شود اما یک بررسی کوتاه نشان می دهد که هدف کماکان دستاوردهای اقتصادی است. کشورهای مختلف از طریق ابزارهای مختلف مثل تعرفه سعی می کنند در رقابت اقتصادی ً دست باال را داشته باشند. مثال در همین دوره معاصر از نبرد اقتصادی بین آمریکا و چین به عنوان دو ابرقدرت جهانی صحبت می شود. درگیری نظامی مستقیمی درکار نیست و همه چیز حول متغیرهای اقتصادی می چرخد. تعرفه هایی که این کشورهای بر روی کاالهای طرف مقابل وضع می کنند مهم ترین نشانه این درگیری یا جنگ اقتصادی است. در ایران اما سیاست خارجی هنوز وجهی اقتصادی نیافته است. یعنی بیشتر معطوف است به یافتن هم ً پیمانانی در سراسر جهان. تا مثال به وقت تنگنا کمک کننده باشند. هنوز معلوم نیست این سیاست خارجی چه اهداف اقتصادی را دنبال می کند و یا ً اقتصاد هدف است یا نه. البته اساسا دولت های مختلف همواره سعی در ارائه آمارهایی کرده اند که در زمینه دستاوردهای اقتصادی سیاست خارجی شان ولی در عمل هیچ کدام از این آمارها وجه عینی نیافته اند. نه برجام، به عنوان مهم ترین عهدنامه در زمینه سیاست خارجی نفع اقتصادی محصلی داشت و نه سیاست جدید خارجی که معطوف است به بهبود روابط به همسایگان یا کشورهای شرق. دیدارها بسیار است، گاهی هم از امضای معاهداتی صحبت می شود اما این معاهدات چگونه قرار است در عمل به بهبود کسب و کار، افزایش سرمایه گذاری، ارتقای اشتغال و در نهایت بهبود وضعیت معیشت مردم ً کمک کند؟ اصال هدف این همه رفت و آمدها چیست؟ وقتی فقط ندر سطح نوعی عرف دیپلماتیک باقی بماند. به نظر می رسد در شرایط موجود و با در کنار هم قرار دادن اتفاق حداقل ده سال اخیر، جامعه نیازمند این است که تاثیرات هر نوع سیاست خارجی را در ً در زندگی مردم کوتاه مدت و مشخصا و اقتصاد کشور مشاهده کند در غیر این صورت با نوعی بی تفاوتی این تحوالت را دنبال خواهد کرد.