تاریخ انتشاردوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۰۰
کد مطلب : ۱۰۰
۰

 
 
عباس عبدالهی پور- آمارکورد فیلمی است درباره شهرِ ساحلیِ کوچکی در ایتالیای دهه 30. ایتالیای فاشیست. فاشیسم و نشانه هایش را در فیلم می بینیم، اما نه آنچنان که قرار باشد فیلم نشانگانی به دست دهد از چیزهایی که به ظهور فاشیسم می انجامند، یا پیامدهای آن. فیلم با نمایش نشانه های آمدن بهار شروع می شود و یک سال از زندگی آدم های شهر را روایت می کند، بدون اینکه حول یک شخصیت بگردد، یا حتی یک ایده.  آمارکورد فیلم سبک بال و از چنگ در رونده ای است با حسی دائمی  از قرار نگرفتن؛ از نوعی جریان سیال ذهن و خاطره. این سَبُکی حتی در فرم هم خود را نشان می دهد. خیلی ها گفته اند این فیلم نوستالژی فلینی است از شهر زادگاهش. خاطراتی از گذشته ای از دست رفته. با این حال قصه به هیچ روی سودای بازگشت به گذشته را ندارد؛ گذشته ای که از نظرفلینی چندان هم خوب نیست.  و از این رو  خود، آمارکورد را اساسا مبتنی بر انکار و بر نفی می داند.
فیلم بسیار سرخوشانه است، قصه شهری کوچک که آدم هایش همدیگر را می شناسند، همدیگر را دست می اندازند. دائماً. اما با وجود این سرخوشی در دقایقی هم غمگین است و درخشش فیلم در این کنار هم نشاندن این سرخوشی و غم است. آمارکورد قصه نهادهایی در ظاهر قوی و مستحکمی هم هست که با طنزی درخشان لرزانیِ پایه هایشان هم نشان داده می شود. سکانس های مدرسه، سراسر دست انداختن است. معلم های غالبا خرفت، با آن شیوه مدرسی شان، و بچه هایی که با نوعی بازیگوشیِ مزوارنه وضعیت را تاب می آورند یا حتی از آنِ خود می کنند. تصویر مدرسه منطبق با چیزی است که فلینی درباره مدرسه خود گفته بود، اینکه مطلقا هیچ چیزی از آن نیاموخته است. کلیسا با مناسک پرزرق و برقش، با دسته های سرودش و آن ناقوس پرصدا جایی است برای مراسم تشییع و البته اعتراف نیوشی. جایی که دائم نوجوانان را بر حذر می دارد از کارهایی که نباید بکنند، چون قدیسان گفته اند این کارها بدترینِ گناهانند. نوجوانان قصه فلینی هم، چشم در چشم مجسمه های قدیسان و گوش به کشیش، دروغ می گویند. خیلی راحت.  خانواده هم در فیلم آن جای آرامش بخش نیست. تنها خانواده فیلم خانواده تیتا[بچه دبیرستانی پر شر و شور] هستند با جر وبحث های دایمی میان پدر و مادر که از دست همدیگر و بچه هایشان به تنگ آمده اند. داستان عمو و دایی تیتا هم جذاب است. داییِ تیتا با آن ها زندگی می کند، سرخوش است، کمی هم عیاش، اما از آن ها که کودکی مدام دارد. بزرگ نمی شود. مستقل نیست، روزگاری هم جذب فاشیسم می شود. عموی او هم دیوانه مانندی است که در دیوانه خانه نگه داری می شود. روزی او را با خود به پیک نیک می برند، خودش را خیس می کند، سراغ آدم هایی را می گیرد که سال هاست مرده اند و دور از چشم بقیه بالای درخت می رود چیزهایی طلب می کند. او هم در کودکی مانده است. کودکی که زمانی گویا استعدادی درخشان داشته و گرفتار جنون شده است.  فیلم اساسا خالی از آدم باهوش، روشنفکر، یا حتی متعادل است. پای هیچ ایده فرارونده ای هم در کار نیست.
راجر ایبرت درباره فیلم گفته است که هیچ فیلمی مثل آمارکود، چنین ترکیب زیبایی از نوستالژی و شادی فراهم نکرده است. و به راستی چنین است.
 
 
https://talashnewspaper.com/vdceb78zijh87.9bj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما